جدول جو
جدول جو

معنی غلط کار - جستجوی لغت در جدول جو

غلط کار
غلط کننده، خطاکار
تصویری از غلط کار
تصویر غلط کار
فرهنگ فارسی عمید
غلط کار
اپند غلط کننده خطا کننده، گمراه کننده حیله گر فریبنده
تصویری از غلط کار
تصویر غلط کار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلط کاری
تصویر غلط کاری
خطاکاری، کار غلط کردن، برای مثال بترس از غلط کاری روزگار / که چون ما بسی را غلط کرد کار (نظامی۵ - ۸۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلب کار
تصویر طلب کار
کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد، بستان کار، خواهان، خواستار، برای مثال طلب کار باید صبور و حمول / که نشنیده ام کیمیاگر عجول (سعدی۱ - ۱۰۵)، که ومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو - لغتنامه - طلب کار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دغل کار
تصویر دغل کار
مکار، حیله گر، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط گیر
تصویر غلط گیر
آنکه غلط های یک متن چاپی را اصلاح می کند، نمونه خوان، آنچه با آن غلط های یک متن را اصلاح می کنند مثلاً لاک غلط گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب کار
تصویر قلب کار
کسی که سیم و زر ناسره به کار ببرد، برای مثال خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جویی / کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد (خاقانی - ۸۵۱)، کسی که پول قلب سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلت دار
تصویر غلت دار
ضخیم، کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
سازندۀ زر یاسیم قلب یا زری که در میانۀ آن مس یا روی بود و برروی آن طلا یا نقره باشد. (از آنندراج) :
خاقانیا ز بغداد اهل وفا چه جویی
کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد.
خاقانی.
هر کجا قلب کار دزد بود
گر سیاست کنند مزد بود.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ ظِ)
دهی است از دهستان گاوگان بخش دهخوارقان (آذرشهر) شهرستان تبریزکه در 3هزارگزی باختر دهخوارقان و 3هزارگزی شوسۀ تبریز - دهخوارقان قرار دارد. جلگه و معتدل است. 143تن سکنه دارد که مذهب تشیع دارند و به زبان ترکی سخن میگویند. آب آن از رود دهخوارقان تأمین میشود. محصول آن غلات، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ لَ)
آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت پیشه. رجوع به غفلت شود:
حذر ای غافلان جاهل وار
حذر ای جاهلان غفلت کار.
مجد همگر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ طِ عام م)
غلط مشهور. غلط مصطلح. مقابل غلط عوام. صاحب غیاث اللغات آرد: غلط بر دو گونه است: غلط عوام و غلط عام، غلط عام مانند لفظ منصب که به کسر صاد است و به فتح شهرت دارد و عامۀ شعرا با ’لب’ و ’تب’ و ’غبغب’ قافیه آرند، و غلط عوام چنانکه لفظ تعینات به معنی شخصی که تعیین گردیده باشد به طرفی یا کاری، و این محاورۀ عوام است. - انتهی. آنچه برخلاف قیاس یا گفتۀ لغویان یا ائمۀ ادب بود لیکن عامۀ مردم و فاضلان و نویسندگان آن را پذیرفته باشند، مانند صندوق و زنبور که در فارسی به فتح اول تلفظ شوند حال آنکه در اصل به ضم اند
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
در مغلطه انداختن. (آنندراج). فریبندگی. حیله سازی و رنگ آمیزی. (ناظم الاطباء) :
بترس از غلطکاری روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار.
نظامی (از بهار عجم) (آنندراج).
با من آن یار فارغ از یاری
یا غلط کرد یا غلطکاری.
نظامی.
مرا کار با نغز گفتاری است
همه کار من خود غلطکاری است.
نظامی.
غلطکاری این خیالات نغز
برآورد جوش دلم را به مغز.
نظامی.
، کار غلط کردن. اشتباه کردن. ناراست پیمودن. خطاکاری. نادرستی
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ کُ نَنْ دَ / دِ)
ناقد. نقدکننده، مصحح. تصحیح کننده. آنکه نوشته و گفتۀ دیگران را تصحیح کند
لغت نامه دهخدا
(دَغَ)
حیله باز و مکار. دغلباز:
زآنکه این مشتی دغل کار سیه دل، تا نه دیر
همچو بید پوده می ریزند درتحت التراب.
عطار
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
فریبنده. حیله ساز. رنگ آمیز. (ناظم الاطباء). گمراه کننده:
از نظر دل به جهان کن نظر
زآنکه غلطکار بود چشم سر.
امیرخسرو دهلوی.
، غلطکننده. خطاکننده. خطاکار
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلط کن
تصویر غلط کن
آنکه غلط و اشتباه کند، بسیار غلط گوی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم کار
تصویر قلم کار
قملکمار خامه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمین بسیار کشت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کای
تصویر غله کای
جورتاک کاری چاشکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط گیر
تصویر غلط گیر
ویراستار آنکه نوشته و گفته دیگران را تصحیح کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفلت کار
تصویر غفلت کار
آنکه پیوسته غفلت کند غفلت پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلح کار
تصویر صلح کار
سازشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط کاری
تصویر غلط کاری
حیله سازی، رنگ آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تنبل، زیر کار در رو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصوّر نادرست، تصوّر اشتباه
دیکشنری اردو به فارسی